ببارای برف, ببار ای برف سنگین بر مزارش
آن برف,اشک چشم مادر
اشک ها بریزیدبرمزارش همچوباران
بمن میگفت این اشک چه کاره که برچهره مادر می باره
این شک ها درفراق یاره
به بارای اشک غمگین برمزارش
به بارای اشک سنگین برمزارش
بمن میگفت این اشک هچوباران بهاره که باخودشکوفه میاره
بمن میگفت توی زمستون اشک های آسمون بارون میاره
بمن میگفت بعداززمستون فصل بهاره که لاله زار
به بارای اشک غمگین برمزارش
به بارای اشک سنگین برمزارش
بمن میگفت برف رادوست داره درزمستون
ومن گریزان ازآن جاده لرزان
برف بازی میکرد
مادردرکنارخودراضی
به بارای اشک غمگین برمزارش
به بارای اشک سنگین برمزارش
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
بیادآن روزهاکه من بودم وتونبودی
واشکهادرانتظارتوهمچوباران
وامروزکه من هستم وتونیستی
واشکهابه یادتوبرگونه ام جاری
وآن امیدکه به دیدارتوچشم هاروشن
واین آرزو که دیدارتودر رویاس
نظرات شما عزیزان: